کد مطلب:314126 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:235

نامه ای به شیعیان
در طول تاریخ غیبت كبری آن بزرگوار نامه های متعددی به علما و دوستان خود مرقوم فرموده اند اما در سالهای اخیر یعنی سال 1404 هجری قمری نامه ای با یك دنیا محبت به شیعیان خود فرستادند. شرح این نامه را از اینجا آغاز می كنیم كه حدودا سال 1410 هجری قمری بود كه یكی از علمای بزرگ اهل معنی قضیه ی زیر را برای من و جمعی از دوستان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام چنین نقل فرمودند:

یكی از دوستان امام عصر ارواحنا فداه، نامه ای از لبنان با قضیه ی مربوط به آن را برایمان به این شرح ارسال نموده اند:

امام جماعت یكی از مساجد لبنان به نام مسجدالسیدة نرجس علیهاالسلام (یعنی مسجد حضرت نرگس مادر بزرگوار امام عصر ارواحنا فداه) و افراد هیئت امنای مسجد، قسم مؤكد یاد نموده اند كه در این مسجد در ماه محرم به نام حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام مؤمنین را اطعام می نمودیم.

و برای این منظور و به عنوان شركت مردم در ثواب این عمل، صندوقی در آن محل نصب كرده بودیم و چنانكه معمول است صندوق دارای قفل و فقط روزنه ی باریكی داشت كه بتوان سكه یا اسكناسی را تا كرده، داخل آن بیندازند.

پس از مدتی كه آن را باز نمودیم، با كمال تعجب نامه ای به همراه شكلات بزرگ لبنانی در آن یافتیم كه به هر صورت بخواهیم محاسبه نمائیم، محال است بتوان آن را از روزنه ی باریك، در صندوق داخل نموده باشند و فقط باید با معجزه ای این كار انجام شده باشد، زیرا كلید آن نیز فقط دست خودمان بود.

وقتی نامه را باز نمودیم این جملات با ترتیب خاصی در آن نوشته شده بود: (كه لازم به تذكر است آن خط مبارك هیبت و عظمتی را در دل انسان ایجاد می كرد).

بسم الله الرحمن الرحیم

و قل اعملوا فسیری الله عملكم و رسوله و المؤمنون) صدق الله العلی العظیم

«انا المهدی المنتظر»



[ صفحه 542]



«اقمت الصلاة فی مسجدكم»

«و أكلت مما أكلتم»

«و دعوت لكم»

فادعوا لی بالفرج»

ترجمه این جملات:

«بنام خداوند بخشنده ی مهربان»

(ای پیامبر ما به مردم بگو:) هر عملی را كه می خواهید انجام دهید، اما بدانید عمل شما را خدا و رسول او و مؤمنون (ائمه ی هدی علیهم السلام) می بینند.

راست فرموده است خداوند بلندمرتبه ی باعظمت.

من مهدی منتظر هستم

در مسجد شما نماز را برپا داشتم

و از آنچه شما خوردید من هم خوردم.

و برای شما دعا نمودم.

پس شما هم برای فرج من دعا كنید.

پس از نقل این نامه، دوستان آن حضرت از این همه لطف اشك شوق می ریختند و گریه می كردند.

در تأیید این نامه، چند روز بعد از روحانیون معظم در حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام به طور اتفاقی تشرفی به محضر مقدس حضرت بقیةالله «عجل الله تعالی فرجه الشریف» پیدا نموده و از آن حضرت درباره ی نامه ی فوق سؤال كرده بود كه حضرت در جواب فرموده بودند: بلی آن نامه از ما می باشد.

و من خودم آن روحانی عزیز و متقی را دیدم و دوباره از ایشان همان تشرف را پرسیدم و ایشان آن را برایم همانگونه كه در بالا ذكر شد بازگو فرمودند. [1] .



[ صفحه 543]



بنال ای نی



شبی دیدم كنار بوستانی

فتاده یك نی از دست شبانی



نشستم با تأنی در كنارش

گرفتم از رخش، گرد و غبارش



نهادم بر لبش لبهای لرزان

دمیدم بر درونش آه سوزان



ز سوز آه من، نی ناله ها كرد

به صحرا شور و غوغایی به پا كرد



بنال ای نی، كه دنیا را بقا نیست

چو آرامش در این دار فنا نیست



بنال ای نی، نماند جاودانه

به جز عشق و نوای عاشقانه



بنال ای نی، به لحن نای داوود

كه هر نالیدنش ذكر خدا بود



بنال ای نی، كه یار دلربا رفت

نمی دانم كه از پیشم كجا رفت



بیا تا از پی اش با هم بگردیم

كه هر دو آشنا با آه و دودیم



بنال ای نی، كه یارم زار و خسته

به پشت پرده ی غیبت نشسته



بنال ای نی، به هر صبح و به هر شام

چو تنها اشك ریزد آن دل آرام



بنال ای نی، كه شب غرق سكوت است

خیالش می برد هوش من از دست



بنال ای نی، كه ابر پاره پاره

چو قایقهاست بر دریا كناره



روم امشب، بر آن قایق نشینم

مگر یار خود از آنجا ببینم



بنال ای نی، ز غمهایم گذر كن

كه تنها ناله بر آن منتظر كن



بنال ای نی، تو با شب زنده داران

به شبهای دل انگیز بهاران



بنال ای نی، كه نامحرم به خواب است

دعا در خلوت شب مستجاب است



بنال ای نی، چو لغز عكس مهتاب

به روی صفحه ی لغزنده ی آب



بنال ای نی، كه بر دل افكند شور

نوای ناشناس مرغی از دور



بنال ای نی، كه یارم در نماز است

سراپا ناز و، در حال نیاز است



بنال ای نی، كه بس آزرده ام من

كه رد پای او گم كرده ام من



نشانم ده حریم «سامرا» را

مگر پیدا كنم آن دلربا را



بنال ای نی، كه بازافكنده رعشه

نسیم باغ، بر ساق بنفشه



نهاده سر به زانو، بر لب جو

ز شبنم، اشكها بر عارض او





[ صفحه 544]





مگر او هم، چو من گم كرده یارش

روم، یك لحظه، بنشینم كنارش



بنال ای نی، گل بی خار من كو؟

نشینم، چون بنفشه، بر لب جو



مگر عكس رخش در آب بینم

دگر او را مگر در خواب بینم



كه من آلوده ام، او پاك و معصوم

از این رو گشته ام ناكام و محروم



بنال ای نی، كه آوای شبآهنگ

زند بر قلب زار عاشقان چنگ



میان شاخه های بید مجنون

ز بس نالد، ز منقارش چكد خون



لب آب است و، آوای وزغها

منم، در فكر او، بنشسته تنها



به زیر چتر انبوه درختان

كه رقصند از نسیمی همچو مستان



به روی سبزه ها آرام گیرم

مگر یك لحظه آرامش پذیرم



مگر در خواب گیرم دامن او

بپرسم جایگاه و مسكن او



تو ای دلدار ناپیدا كجایی؟

كجایی، ای گل زهرا كجایی؟



نسیم باغ، با عطر اقاقی

همی گوید كه دنیا نیست باقی



بنال ای نی، گذرگاه است اینجا

گذرگاه و، سر راه است اینجا



مگر یار من از اینجا گذشته؟

كه باغ از عطر او مدهوش گشته



بنال ای نی، كه این دنیا سراب است

بنای زندگانیها بر آب است



كه می گوید در این باره سخنها

نسیم رهگذر با نارونها...



بنال ای نی، چو آید بوی نرگس

به خوبی عطر او را می كنم حس



چو جانم دوست دارم جستجویش

گلی گم كرده ام، اینجاست بویش



چو عطرش با گل نرگس درآمیخت

ز شور وصل او قلبم فروریخت



كه رد پایی از دلدارم اینجاست

نشانی از گل بی خارم اینجاست



بنال ای نی، هم آهنگ دل من

به آه و ناله حل كن مشكل من



به پای هر گلی، در باغ و بستان

بنال ای نی، چو من، از داغ هجران



خدایا، در فراقش ناله تا كی؟

به سینه داغها، چون لاله تا كی؟



نه من تنها، ز هجرانش پریشان

كه باشد عالمی پابند ایشان



گرفتاران گیسویش جهانی است

كمند زلف او چون آسمانی است





[ صفحه 545]





بنال ای نی، به باغات مدینه

كه پنهان آتشی دارم به سینه



چه خوش آید به گوشم نغمه ی حور

تو گویی سایه اش می بینم از دور



مگر، می گردد آن یار دل آرا

به دور قبر ناپیدای زهرا...



خدایا، رازها در پرده تا كی؟

ز غیبت قلبها آزرده تا كی؟



بنال ای نی، بگو با شور و فریاد

كه یا مهدی جهان پر شد ز بیداد



كجایی، ای گل زهرا كجایی؟

تو ای مهرآفرین، لطف خدایی



بشر را، ذكر حق، از یاد رفته

ز باطل، زندگی، بر باد رفته



به جان هم فتاده نسل آدم

كسی را از كسی دیگر خبر نیست



در این عصر اتم، گمراه مردم

همه، نامهربان، دور از ترحم



همه، بی روح و، بی ایمان و، مرده

بدین دنیای فانی، دل سپرده



بیا، ای یار انسانهای خسته

تسلی بخش دلهای شكسته



بیا، خود چاره ی بیچارگان باش

فروغ كلبه ی آوارگان باش



بیا، تا قلب ها آرام گیرد

پریشان عالمی، سامان پذیرد



بنال ای نی، شب هجران سحر كن

فغان از غیبت آن منتظر كن



من و نی، ناله كردیم و شفق زد

شبی از دفتر عمرم ورق زد



شبان آمد، كه گیرد نی ز دستم

لب از نی برگرفتم، دم ببستم



مبادا راز من گوید به چوپان

عیان گردد «حسان» اسرار پنهان



در اینجا، ناله ی نی شد بهانه

برای نغمه های عاشقانه



در اینجا، نی بود، نای گلویم

كه در آه و فغان از هجر اویم



تو ای خواننده، این اشعار غم خیز

خدا را، با نوای نی میآمیز



كه موسیقی به دین ما حرام است

خلاف مكتب پاك امام است [2] .





[ صفحه 546]




[1] راهي به سوي نور (پيرامون ارتباط روحي با امام زمان عليه السلام، نوشته ي علي رضا نعمتي، ص 81، چاپ اول، بهار 1377 ش.

[2] سروده ي حامي و مروج مكتب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، حبيب الله چايچيان «حسان».